-
رمزش همونه
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 23:11
-
شد؟
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 06:01
عمل چی شد؟ تاریخش مشخص شد؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1390 06:13
خدا رو شکر که هستش. واقعا فکر میکنی از اینکه خوشحال باشی و یکی باشه که اینقدر همو دوست دارید ناراحت میشم؟ اگه اینجوری فکر میکنی کاملا اشتباه میکنی... دعا کن لطفا... دو هفته دیگه بازم عمل....
-
؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 27 خردادماه سال 1390 03:57
مریض... روانی.... دیوونه.... دیگه چی؟ خیال پرداز رو یادف رفت بگی.... احمقو یادت رفت... کودن.... گاو.... نفهم.... خر.... اینا رو بادت رفت بگی.... بعید میدونم دو نفر که با هم زندگی کرده باشن،زمزمه های همو یادشون بره.قربون صدقه رفتن های همو یادشون بره...ممکنه؟نه دو نفری که با دعوا و کتک کاری و آبروریزی از هم جدا شده...
-
تولدت مبارک خاطره
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 02:34
میتونم حق بدم بهت.سعی کردم خودمو قانع کنم.حتما امروز حسابی سرت شلوغ بوده.شاید هم تو دوباره تا اصفهان رانندگی کرده باشی و رفته باشی که روز تولدت کنار هم باشید و .... شاید هم اون اومده باشه .... امیدوارم خیلی بهت خوش گذشته باشه.بیشتر از پارسال.هر چند پارسال سال اولتون بود و ... چقد اون خیابون رو رفتم و اومدم.... همین که...
-
نفرین
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 05:10
وقتی که از وضعیت زندگی من خبر داری، دیگه برا چی نفرین میکنی؟میدونی که اتفاقی که برای تو افتاده امکان نداره بعد از یک سال و نیم گذشتن از جداشدنمون به خاطر حماقت من باشه.اگه تو می خوای اینجوری فکر کنی و راهی بشه برا فراری داد .....آقا باشه.قبول میکنم.من مقصرم.نفرینت گریبان منو بگیره.هر چند خیلی وقته از مرحله ی نفرین تو...
-
دعا کن
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 17:40
سلام.عجیب بود نظر بود ازت.اونم نه در مورد طلبت.مزاحمم.لازم نیست تو بگی.خر که نیستم. نیومدم...؟اومدم.زیاد.با مامانم اومدیم.یادته قول داده بودم بهش؟ میدونی ،من از خوندن خوشبختیت ناراحت که نمیشم هیچ،یه جورایی خوشحالم میشم.بیشتر خیالم راحت میشه.۶ ساعت که هیچی.اگه ۶۰ ساعت هم به خاطردیدنش تو جاده باشی برا من ناراحت کننده...
-
متاسفم...
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 22:59
کاش خوب بودی.اونوقتایی که چند ماه خبری ازت نبود میدونستم که خوبی.اما حالا دوباره نبودنهات نگرانم میکنه.....چرا خوب نیستی؟.........؟ معذرت می خوام که برای بار چندم مجبور شدم بگم نمیتونم.هر چند همونوقت قرار ما بر این بود که هر وقت جور شد.اما اونقدر احمق نیستم که نفهمم مجبور شدی که گفتی.وقتی که زنگ زدی توی بیمارستان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 05:10
امیدوارم خوب باشی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 19:20
نگرانم میشه بگی کجایی؟ میشه بگی حالت خوبه؟ لعنتی چه بلایی که سرم میاریییییییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 03:29
حالت خوبهههههههههههههههههههههههههههههههه؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 07:02
تولدت مبارک عزیزم امیدوارم بهترین سالی باشه که تا حالا داشتی خوشبخت باشی و خوشحال دلم تنگ شده برات به سلامتی تو خوردم و امروز هم با آنکه نیستی جاتو خالی میکنم یادته قرارمون؟دیدی که حتی به این با هم نشستن نرسید عمر بودنت؟ خوشبخت باشی و امیدوارم که امروز حسابی خوشحالت کنه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 15:00
چشم..در اولین فرصتی که جور بشه حتما. خدا رو شکر که اینم هست که ۷ تا کلمه بنویسی اینجا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 20:08
اسم بانک و صاحب حساب و کد شعبه رو هم بنویس و شماره حسابت رو هم کارتم فسیل شده.دیگه نمیشه کارت به ک ارت کرد باهاش.باید برم بانک
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 01:30
مگه از یاد رفتن چه جوریه دیگه؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 18:06
عیدت مبارک عروس خانوم.امیدوارم سال خیلی خوبی داشته باشی و زندگیت خیلی خوب باشه و خوشبخت باشی. دلم نیومد چیزی ننویسم. بالاخره یه زمانی ما زن و شوهر بودیم.نمیشه انکارش کرد که مراقب خودت باش امیدوارم سال دیگه همین موقع نی نی داشته باشی.......